به گزارش همشهری آنلاین، این صومعه در منطقه بارس در هفت مایلی شمال شرقی بارلی قرار دارد. ۱۶۰سال پیش در این صومعه اتفاقی افتاد که باعث شد حرف و حدیثهای پیرامون آن هیچوقت تمامی نداشته باشند.
در سال ۱۸۶۳ یکی از راهبها و یکی از راهبههای این صومعه به هم علاقهمند شدند اما از آنجا که ازدواج آنها با یکدیگر به هیچ عنوان امکانپذیر نبود، تصمیم گرفتند که کار در صومعه را کنار بگذارند و از آنجا فرار کنند. اما خروج از صومعه کار راحتی نبود، بنابراین قرار شد یکی از دوستان راهب شبانه درشکهاش را بیاورد و آن دو را فراری بدهد.
این نقشه هیچوقت اجرا نشد؛ چراکه مسؤولان صومعه خبردار شدند و درست لحظهای که آنها سوار درشکه شده بودند دستگیرشان کردند. کار آنها به هیچوجه قابل بخشش نبود به خاطر همین بزرگان صومعه به مشورت نشستند و رای نهایی را صادر کردند: «درشکه چی باید گردن زده شود، راهب بهدار آویخته شود و راهبه زنده زنده در دیوار صومعه دفن شود».
سالها از این ماجرا گذشت تا اینکه تصمیم گرفته شد صومعهای که راهب بندیکت برای عبادت ساخته بود به عنوان محلی برای زندگی کشیش بخش و خانوادهاش استفاده شود و ماجرای عجیب خانه کشیش بارلی هم از همین جا شروع شد. اولین گزارشهای رسیده مبنی بر دیده شدن روح و مشاهده وقایع فراطبیعی در این مکان در سال ۱۸۸۵ ثبت شده است. وقتی که شاو جفری، مدیر یک مدرسه آلمانی، ادعا کرد درحالیکه اطمینان داشته هیچکس در حوالی صومعه نبوده ناگهان سنگی به طرفش پرتاب شده و بارها روح راهبهای را در آن حوالی دیده است.
از آنجا که صومعه محل زندگی چندنفر از کشیشهای بخش و خانواده آنها بود، مسؤولان محلی از آنها هم در باره این موضوع تحقیق کردند. اما همه آنها هم مدعی بودند که راهبه را در آن محل دیدهاند. حتی یکی از کشیشها گفت که در یکی از مهمانیهای شام، وقتی که مهمانها دور میز نشسته بودند ناگهان صورت رنگپریده راهبه را از پشت پنجره دیدهاند که به آنها خیره شده است. مهمانها به شدت ترسیده بودند تا اینکه یکی از حاضرین با پرتاب یکی از وسایل روی میز به طرف پنجره شیشه را شکست و راهبه ناپدید شد!
در سال ۱۹۰۰ کشیش هنری به همراه خانوادهاش به این اقامتگاه نقل مکان کرد. براساس گزارشهای ثبت شده، هنوز چند روزی از ورود آنها نگذشته بود که سه دختر کشیش، راهبهای را دیدند که لباسی خاکستری برتن دارد و در حیاط کلیسا قدم میزند اما وقتی که به او نزدیک شدند تا خوشامد بگویند ناگهان ناپدید شد. آنها ماجرا را برای پدر تعریف کردند و حتی جای پای راهبه را هم نشان دادند.
کشیش اریک اسمیت و همسرش در دوم اکتبر سال ۱۹۲۸ به بارلی منتقل شدند. هنوز مدتی از حضور آنها نگذشته بود که آنها هم با نجواها و نالههای غیرطبیعی مواجه شدند. اریک بارها جمله «نه کارلوس، نه» را که در فضا طنین انداز میشد با گوشهای خودش شنیده بود. نکته جالب اینجاست که اسم دیگر اریک «کارلوس» بود. خانواده اسمیت در مدت زندگیشان در این اقامتگاه بارها به مسؤولان محلی گفتند که صدای بلند نواخته شدن زنگ و قدمهای یک انسان دیگر را شنیدهاند. روشن شدن بیعلت چراغها و پرتاب سنگریزه به سوی آنها هم از مواردی بود که چند بار گزارش شده بود.
آنها حتی ادعا کردند که صحنه ورود شبح درشکه چی به محوطه باغ را بارها دیدهاند. این ماجرا آنقدر ادامه پیدا کرد که خانواده اسمیت به این فکر افتاد که با روزنامه دیلی میرور تماس بگیرند و از آنها کمک بخواهند. فردای آن روز خبرنگاری برای تهیه گزارش به صومعه رفت و گزارشی که از این خبرنگار در روزنامه دیلی میرور چاپ شد هنوز هم جزو اسناد با ارزش روزنامه نگهداری میشود. این خبرنگار به همکارانش گفته بود: «درحالیکه به صحبتهای اسمیت گوش میدادم به وضوح نور عجیبی را که از پشت پنجره رد شد دیدم».
هرچند بعدها این خبرنگار مدعی شد که حتی راهبه را هم در حیاط دیده است. درهرحال این گزارش با استقبال عجیب خوانندههای روزنامه روبه رو شد و مسؤولان روزنامه تصمیم گرفتند برای اطمینان بیشتر، معروفترین احضارکننده ارواح در آن سالها یعنی هری پرایس را به صومعه بفرستند. هری چند روز بعد همراه منشیاش خانم لوسی کای به خانواده اسمیت پیوست.
![خواندن این گزارش برای قلب شما مفید نیست | خانهای مرموز که سرو صدای ارواح در آن شنیده میشود](https://media.hamshahrionline.ir/d/2023/06/18/4/4850053.jpg?ts=1687071453000)
آنها هم پرتاب سنگ و دیگر اشیا و نواخته شدن پی در پی ناقوس را تایید کردند. خانواده اسمیت به دلیل وجود چنین رویدادهای فراطبیعی ترجیح دادند که دیگر در صومعه زندگی نکنند. بدین ترتیب در سال ۱۹۳۰ کشیش لیونل فویستر به همراه همسر و فرزند خواندهشان آدلایت به آنجا نقل مکان کردند. در دوران اقامت لیونل و همسرش یعنی از اکتبر ۱۹۳۰ تا اکتبر ۱۹۳۵ حدود دو هزار پدیده فراطبیعی دیده و ثبت شد؛ تاجایی که این پنج سال در گزارشهای رسیده به سازمان فراطبیعی انگلستان مبنی بر وجود روح در استراحتگاه کشیش بارلی به عنوان رکورددار بقیه سالها مطرح شده است.
در سالهای اولیه زندگی خانواده لیونل آنها هم پرتاب سنگریزه و وجود اجسام شیشهای و چند کتاب که معلوم نبود از کجا آمدهاند را گزارش دادند. آنها چند بار تلاش کردند تا روحهای این اقامتگاه را احضار کنند اما بعد از چند جلسه احضار روح، ماریان همسر کشیش مدعی شد که بارها از روی تختش به پایین پرت شدهاست.
خانواده لیونل هم پنج سال بعد اقامتگاه را ترک کردند البته نه به خاطر ترس از ارواح سرگردان این خانه، چون کشیش فویستر دیگر آنقدر پیر شده بود که قادر به انجام وظیفه نبود. به این ترتیب صومعه خالی ماند و پس از آن هیچکس برای زندگی به آنجا نرفت اما همچنان گزارشهای پیدرپی از وجود روح در صومعه به گوش میرسید. در این بین هری پرایس فرصت را مغتنم شمرد و در روزنامه تایمز آگهی داد و احضارکنندگان حرفهای ارواح را دعوت کرد تا برای یافتن حقیقت به این استراحتگاه اسرارآمیز بروند. نتیجه این آگهی، جمع شدن گروهی از مشهورترین احضارکنندههای روح برای خبرگان این کار دور هم بود.
بیشتر اتفاقهایی که این گروه در تحقیقاتشان ثبت کردند، صدای قدمهای یک انسان، حرکت اجسام از محلشان و دیدن نورهایی ناگهانی در فضای اتاقها بود. همچنین آنها ادعا کردند که دمای قسمتهایی از ساختمان پایینتر و سردتر از قسمتهای دیگر بود.
![خواندن این گزارش برای قلب شما مفید نیست | خانهای مرموز که سرو صدای ارواح در آن شنیده میشود](https://media.hamshahrionline.ir/d/2023/06/18/4/4850054.jpg?ts=1687071457000)
پس از اینکه تحقیقات پرایس تمام شد، خانواده کاپیتان ویلیام گرگسون آخرین نفراتی بودند که در این محل زندگی کردند و این پایان داستان خانه معروف کشیش بارلی بود. در یکی از روزها وقتی که گرگسون مشغول مرتب کردن قفسه کتابهایش بود ناگهان چراغ نفتی واژگون شد و ساختمان آتش گرفت. این آتش سوزی در ۲۷ فوریه سال ۱۹۳۹رخ داد.
در این بین شاهدانی که زبانههای آتش را میدیدند باز هم ادعا کردند که روحهایی را پشت پنجره این اقامتگاه رمزآلود دیدهاند. ساختمان صومعه در سال ۱۹۴۴ کاملا خراب شد و خبرنگاران زیادی برای به ثبت رساندن لحظه ویرانی صومعه در این منطقه جمع شدند. جالب اینجاست که در عکسی که یکی از خبرنگارها انداخته بود، یک تکه آجر در هوا معلق بود. البته بسیاری بر این باورند که شاید این عکس دقیقا در لحظهای که یک کارگر در حال پرتاب تکه آجر بوده گرفته شده اما داستانهایی که در تمام این سالها درباره این خانه گفته شده بود احتمالات دیگری را هم مطرح میکند.
نظر شما